فرید یعنی بی همتا نامی ایرانی
برای شهرنشینی باستانی به این نام به تمدن جیرفت بروید.
جیرُفت شهری در استان کرمان مرکز شهرستان جیرفت است. جمعیت این شهر بنا بر سرشماری سال ۱۳۹۰ مرکز آمار ایران، برابر ۱۱۱٬۰۳۴ نفر است.[۲]
برای شهرنشینی باستانی به این نام به تمدن جیرفت بروید.
جیرُفت شهری در استان کرمان مرکز شهرستان جیرفت است. جمعیت این شهر بنا بر سرشماری سال ۱۳۹۰ مرکز آمار ایران، برابر ۱۱۱٬۰۳۴ نفر است.[۲]
بُزُرْگْمِهْر بُخْتَگان (سده ۶ میلادی) فرزند بُختَگ[۱] وزیر خردمند خسرو انوشیروانشاهنشاه ساسانی بود. در برخی نوشتار بزرگمهر بابرزو یا برزویه پزشک دربار انوشیروان یکسان انگاشته شده است که شاید به دلیل همزمانی این دو بوده باشد.
نخست بزرگمهر برای آموزش و پرورش فرزند انوشیروان، هرمز گماشته شدهبود. هرمز نسبت به بزرگمهر خوش رفتاری ننمود و استاد را از خود آزرد، اما سپس از کرده خود پشیمان شد و جایگاه بزرگمهر بالا گرفت، تا آنکه به وزارت رسید و در امور کشوری با شایستگی بسیار به انوشیروان خدمت نمود.
داستانهای بسیار از خردمندی او گفتهاند. از داستانهای مشهور بزرگمهر پاسخی است به این پرسش در پیشگاه انوشیروان داده است:
که بزرگترین بدبختی چیست؟
فیلسوف یونانی گفت «پیری و کُودنی که با تنگدستی و نداری با هم باشد»، دانشمندهندی گفت «بیماریهای جسمی که با دردهای روحی فزون گردد»، بزرگمهر گفت که «آدمی ببیند که عمرش در حال به پایان رسیدن است و کار نیکی نکردهباشد، این بدترین بدبختی هاست.» این پاسخ در پیش خسرو بسیار پسندیده آمد و مقام و ارج بزرگمهر در برابر دانشمندان و فیلسوفهای خارجی نمایان شد.
همچنین گویند وقتی پادشاه هند دستگاه شطرنج نزد پادشاه ایران فرستاد، بزرگمهر اسرار آنرا کشف کرد و در برابر بازی تخته نرد را اختراع نمود. این رویداد در متنی پهلوی بنام چترنج نامک آمدهاست. نوشتاری به زبان پهلوی بنام پندنامگ وزرگمهر بختگان یعنی پندنامهٔ بزرگمهر پسر بختگان بدو منسوب است که دارای ۴۳۰ واژه است. همچنین درجوامع الحکایات آمده است روزی از سرزمین روم نامهای به انوشیروان رسید. در نامه مطلبی چیستان گونه نوشته شدهبود. همهٔ دانشمندان بزرگ شهر گردآمدند تا نامه را بخوانند، اما نتوانستند ولی بزرگمهر مطالب آنرا فهمید و مفهوم نامه را ترجمه کرد. عربها به وی بوذرجومهر گویند.
کارگر در زیر کار و دخترک در زیر یار هردو مینالند اما این کجا و آن کجا
یک منار در اصفهان و یک منار زیر پتو، هر دو جنبانند اما این کجا و آن کجا
دختر دروازه غار و دختر دریا کنار هردو عریانند اما این کجا و آن کجا
نو عروس در حجله و جنگجو در کاروزار، هردو خونینند اما این کجا و آن کجا
بند تنبان فاطی و کرست زی زی خانوم، هردو چسبانند اما این کجا و آن کجا
نیزه داران در مصاف و بیضه داران در لحاف، هردو در رزمند اما این کجا و آن کجا
خشت سازان در بیابان، عشقبازان در اتاق، هر دو میمالند اما این کجا و آن کجا
چرخ و دنده زیر ماشین، مردو زن زیر لحاف، هر دو در گیرند اما این کجا و آن کجا
میترا با رژ لب، مش حسن با ماله اش، هردو میمالند اما این کجا و آن کجا
بوسه های دلبر و نقل و نبات و با قلوا، هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه، هردو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
چکمه خانم شهین و چکمه شمر لعین، هردو از چرمند اما این کجا و آن کجا
شکر مازندران و شکر هندوستان، هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
بچه در قنداق و آخوند در وطن هردو می رینند اما این کجا و آن کجا
اینم یک تک بیت دیگه از ایرج میرزا :
جوی آب و می ناب و دختر نیکو سرشت. ای به تخمم که نرفتم به بهشت